وقتی نگرانِ آکاردئون زنی میشی که چرا امروز کنار خیابون نبود
تا صدای آهنگش مثل هر روز به گوش برسه ٬ اونوقته که
حس میکنی چقدر تنهایی!!
آره منم هستم. وقتی کمبود ی چیزی که برای آدم عادت همیشگی شده رو حس می کنی احساس تنهایی بعدش توهمی از نوع خودشه!حس نوشتن نیست. یعنی خبری نیست.یا حق.قولقول
سلام دوست من دستنوشته های زیبایتان را مطالعه کردم.جالب بود همچنین قالب خاصی که در وبلاگتون قرار دادین.ممنونم به خاطر حضور گرمتان در وبلاگمموفق و پیروز باشید
راستی خوب احساساتتون را بیان کرده بودید.هر موقع آپ کردید به من اطلاع بدهید.با کمال میل میآیمخدانگهدار
بله
آره منم هستم. وقتی کمبود ی چیزی که برای آدم عادت همیشگی شده رو حس می کنی احساس تنهایی بعدش توهمی از نوع خودشه!
حس نوشتن نیست. یعنی خبری نیست.
یا حق.
قولقول
سلام دوست من دستنوشته های زیبایتان را مطالعه کردم.جالب بود همچنین قالب خاصی که در وبلاگتون قرار دادین.ممنونم به خاطر حضور گرمتان در وبلاگم
موفق و پیروز باشید
راستی خوب احساساتتون را بیان کرده بودید.
هر موقع آپ کردید به من اطلاع بدهید.با کمال میل میآیم
خدانگهدار
بله