اشکهای دیگران را به نگاههای پراز شادی نمودن بهترین خوشبختی است .

                  

 

بهنود شجاعی هم رفت!

 

امروز صبح حکم اعدامش رو اجرا کردند. پسری که در سن 17 سالگی در یک دعوای دسته جمعی در پارک ونک موجب کشته شدن پسری دیگر شده بود...

 

 

دیشب وقتی وکیلش صحبت می کرد و می گفت که سالهاست همه، از هنرپیشه ها و بازیگران گرفته تا چهره های سرشناس بین المللی خواستار رضایت ولی دم و لغو حکم اعدام  این نوجوان شده اند ، به یاد مادران و پدرانی افتادم که فرزندان خود را روی تخت بیمارستان می بینند، فرزندانی که دچار مرگ مغزی شده اند و و آنها با استناد به علم ناقص بشر از  زندگی پر هیاهوی این جگر گوشه هایشان نا امید میشوند ، از زنده بودن قلب آنها چشم پوشی می کنند تا بلکه با مرگ کامل فرزندشان ، زنده بودن کامل انسانهای دیگر را 100 درصد کنند.

 

 

من جای پدر و مادر آن پسر کشته شده نیستم و نمی توانم احساس حقیقی آنها را درک کنم اما می دانم اینکه از یک درصد احتمال برگشت دوباره ی فرزندت به زندگی بگذری و بگذاری اعضای بدن او را به دیگران پیوند بزنند دشوارتر از  بخشش نوجوانی است که با نبخشیدن تو زندگی اش را از دست می دهد. چه تو ببخشی چه نبخشی فرزندت بر نمی گردد!

 

 

به هر حال ولی دم رضایت نداد و بهنود شجاعی اعدام شد!

 

 

جای یک سوال باقی است: آیا امشب اولیای دم راحت خواهند خوابید؟؟؟!! 

 

 

                    

 

  

*چنان باش که به همه بتوانی بگوئی چون من باش ! ( کانت ) 

 

نظرات 20 + ارسال نظر
عین- جیم دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.taraqe.blogfa.com

دیروز که خبر مرگ بهنود رو خوندم بدنم سرد شد
از شب قبلش مطلع شدم که صبح میخوان اعدامش کنن
تا صبح براش دعا کردم
هر چند که بهنود خودش باعث مرگ کسی مثل خودش شده بود
اما بهنود در زمان نوجوانی بچگی کرده بود و نا غافل و در یک تصمیم لحظه ای دست به این قتل زده بود
اما نمیدونم چرا پدرو ومادر مقتول حاضر شدن اگاهانه دست به این انتقام خونین بزنند

من از خانوادهام خواسته ام که اگر سرنوشت و مرگ من قرار شد توسط دیگری رقم بخورد از همین الان رضایت میدهم

زهرا دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:51 ب.ظ http://zaneashegh.blogfa.com

فقط می تونم بگم واقعا متاسفم.
تا ما انسانها که از یک مملکت و یک فرهنگ هستیم نتونیم باهم بسازیم و آرزو قتل همنوع خود را داشته باشیم از دیگر قومها و ممالک دنیا چه انتظاری می توانیم داشته باشیم .
واقعا نمیدونم اولیای دم به آرزوی خود رسیدند ......؟؟؟؟؟؟

خاطره دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:09 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

میدونی همیشه وقتی یکی از این خبر ها رو میخونم ناراحت میشوم
به خودم میگم چطور ممکنه یه مادر که خودش فرزندش رو از دست داده حاضر بشه مادر دیگه ای بی فرزند کنه
اما به خودم میگم تا جای شخصی نباشی نمیتونی درک کنی

اما واقعیت اینه فکر میکنم اینکه حاضر باشیم یکی مخصوصا اگه جوون باشه رو قصاص کنیم....درک نمیکنم درک نمیکم
اما به خودم میگم خواست خداست شاید به رستگاری برسد میشود دل خوشکنک!

شادمهر دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:43 ب.ظ http://triplex.persianblog.ir

راستش صحبت کردن و نظر دادن درباره این چیزا یک مقدار سخته!
مثل حرکت روی لبه ی تیغ می مونه. به نظرم اصلاً نباید با قطعیت چیزی بگیم.
البته در اینکه اتفاق تاسف باریه شکی نیست.

راستی آدرس وبلاگ Heat به همین آدرس جدیدی که گذاشتم منتقل شد.

بی تا دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:18 ب.ظ http://khanoomek.blogfa.com/

سوپ نیست ... خورشته... اون هم فلفله که توشه

ویونا سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ق.ظ http://www.jaddeh-88.blgofa.com

نمی دونم واقعا تونستن بخوابن؟؟؟؟

میترا چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:41 ق.ظ http://miletta.blogfa.com

تمام تنم مور مور شد!!

Al پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:38 ق.ظ http://triplex.persianblog.ir

اگر معتقدید ببخشش چیز خوبی است امیدوارم روزی که باید ببخشید توانش را داشته باشید...

حاج نوید صلواتی جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:19 ب.ظ http://salavati.blogfa.com

سلام چرکنویس عزیز
خیلی غم انگیز بود این پستتان
شاید بهنود راحت شد به نوعی از این دنیای دون و دیدن خیلی از آدمهایی که بدترین کارها را می کنند ولی به راحتی زندگی می کنند و خنده پستشان به انسانهای بی گناه و کینه ونفرتشان سوزاننده است.
موفق و پاینده باشید
تا بعد
بدرود

... جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 ب.ظ http://www.shab00ne.blogfa.com/

ااااااااااااااااااااااااااا..چقدر تغییر...تبریک///!
راستش اینقدر سرم شلوغه کم میام فکر نکنی بی وفا هستما..!من فکر کنم الان دیگه اولیای دم پشیمون شدن از کارشون..ولی چه فایده.!راستی دانشکدهی فنی هم چند وقته دیگه اگه خدا بخواد میزبان ماست!

کرم سیب جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:24 ب.ظ http://alirezabt.mihanblog.com

سکوت !
.
.
.
.
.
سکووووووت !!!!!!
.
.
.
.
.
تا کی ؟

شهاب شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:44 ق.ظ http://TripleX.persianblog.ir

چنان بودن سخته...
اگر هم باشی، کسی حاضر نمی شه چنان باشه...
چون چنان سخته...
پس اگر چنان بودی، به کسی چیزی نگو.

گیلدا شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:34 ب.ظ http://mes-jours.persianblog.ir/

تشخیص حق سخت است. نمی دانم چه بگویم.

حفره یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:09 ق.ظ http://www.amir-mor.blogfa.com

گذشت ، بد تر از اینش هم خواهد گذشت ... اما اون چیزی که تمومی نخواهد داشت عذاب وجدانی است که یک عمر گریبان عده ای را رها نخواهد کرد

زهرا دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ب.ظ http://zaneashegh.blogfa.com

کجایی چرکنویس جان خبری ازت نیست یه پستی مطلبی چیزی تا مطمئن بشیم حالت خوبه.

احسان سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:48 ب.ظ http://crosslessbridge1985.blogsky.com/

سلام
من برگشتم

manizheh چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:37 ق.ظ http://www.manizheh.ir

دیشب که مستند بعد از مرگ ایشان را گذاشتند که چرا خانواده مقتول رضایت ندادند بیشترین چیزی که فهمیدم که خودهواهی و غرور و لجبازی سر مسئله پوچ چیزی ندیدم , متاسفانه بیشترین خصلت ما ادم ها ست که بعدا وقتی پشیمون می شویم که دیگر سودی ندارد.:(
ای کاش خداوند از ما بگیرد آنچه که خدا را از ما می گیرد.

مینا پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:27 ق.ظ http://minasebt.blogfa.com

سلام
من جای اولیای دم نیستم بنابر این در مورد تصمیم اونا قضاوت نمیکنم
ولی اگه من جای اونا بودم رضایت میدادم واسه اینکه بهنود نوجوون بوده نه یه عاقله مرد

ویونا شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.jaddeh-88.blogfa.com

سلام عزیزم
سر زدم
هنوز پست جدید نزاشتی
مواظب خودت باش
فعلا

لیــــــــــلی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:45 ب.ظ http://www.leyli.blogfa.com

۳ سال پیش عموم ... عمویی که عاشقش بودم با چاقو به دست یه پسر ۱۸ ساله کشته شد . پسری که عموم از روی ترحم بهش اجازه داده بود تا پیدا کردن کار تو خونش زندگی کنه :|
الان اون پسر تو زندانه ... پدرم بخشیدتش اما عمو جان و عمه جان نمی بخشنش .
خیلی به این فکر کردم که آیا با مجازات شدن ِ اون پسر می تونن آسوده بخوابن !!!
این پستت من و برد به ۳ سال ِ پیش . دلتنگ ِ عمویی شدم که همیشه براش درد دل می کردم و حالا دیگه نیست ...
و باز این اشکای لعنتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی:|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد