Sun set (Haj Navid)4

برایم نامه منویس . نمی دانی چقدر افسرده ام و چطور آرزوی نیستی میکنم !

تابستانهای زیبا بی تو برای من چون چراغ بی نور است . حالا دیگر بازوان خود را فرو بسته ام , زیرا نتوانستم ترا در این بازوان بفشارم . امروز , اگر دست به دل من بزنی , مثل آنست که دست به گوری سرد و خاموش زده باشی .

برایم نامه منویس ! بگذار من وتو جز مرگ دل خبری به هم ندهیم . اگر در خاموشی دل خود صدایی را بشنوی که از عشق سخن میگوید , مثل آنست بی آنکه به اسمان رفته باشی , ندای آسمان را بشنوی .

برایم نامه منویس من از نامه هایت میترسم . از حافظه خودم هم میترسم , زیرا یاد صدای تو چنان در دل من مانده است که گاه و بی گاه آوای ترا در کنار خود می شنوم . برای خدا , آب زلال را به تشنه ای که حق نوشیدن آنرا ندارد نشان مده . برایم نامه منویس , زیرا نوشته محبوب, تصویر زنده اوست .

برایم نامه منویس ! آن دو کلامی را که دیگر جرات خواندنشان را ندارم برایم منویس , زیرا صدای تو آنها را به گوش دل من میرساند و چهره تو از خلال لبخند شیرینت در برابر من میدرخشد . برایم نامه منویس , زیرا چنین می پندارم که بوسه ای سوزان از دو لب تو , این دو کلام را بر لوح دلم نقش میزند .

برایم نامه منویس...

حاج نوید صلواتی