نفس کشیدن سخت شده
اکسیژن نیست
دلم هوای تازه می خواد ، هوایی که بتونم یک نفس جانانه ی عمیق بکشم
به خاطر نفس کشیدن مداوم از راه دهن ، گلوم خشک شده
صدای خس خس ٬شبیه پیرزنی که در بستر مرگ دراز کشیده و با هر بالا پایین رفتن شکمش، صدای خس خس به گوش می رسه .... زمان چه کند سپری میشه!!
باز هم اینترنت ! یاری که همیشه با دستان باز از من استقبال می کنه اما این بار حتی از آن هم خسته شدم، تکراری بی هیچ جذابیتی...
Baghlava ، on هست اما کششی برای بودن نیست!
خبری از کار نیست ، خبری از آسایش روحی نیست، خبری نیست...
اینجا به جز انسان هیچ چیز ارزان نیست!
پس فردا شروع دوباره ... شروعی که پایانش معلوم نیست!!!!
خدایی هرچی گفتی حرف حق بود
در پی این روزمرگی ها پایان هر فردایی مبرهن است...