بی اعتماد زیستن

                       

 

 

انقدر نسبت به هم بی اعتماد شدیم که وقتی امروز خانومی به من گفت :" من رو تا سر خیابون می رسونی؟" با تردید بهش نگاه کردم و با اکراه گفتم:" خواهش می کنم ، بفرمایید ."

 

 

تقصیر ما نیست !! این دنیای ماست که ما رو وادار می کنه خیلی راحت به همدیگه اعتماد نکنیم ...

 

با بی اعتمادی باهم حرف می زنیم ....

با بی اعتمادی به هم نگاه می کنیم ! ...

 

اما امروز حتی به فرشتگان هم اعتماد نمی کنیم!!!

 

نسل های بعد چه کار خواهند کرد؟ شاید به خانواده ی خودشون هم اعتماد نکنن ...

 

 

 

شک می کنم  .....

به آدمک شک می کنم .....

به خبرای قاصدک شک می کنم ....

.....

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
~سحر~ دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:22 ب.ظ http://Saharam.Blogsky.com

من قاصدک رو دستگیر کردم!! عکسشم تو وبلاگمه! بهم اعتماد کنین!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:24 ب.ظ http://loonak.blogsky.com

حالا چرا میزنی ...خب اگه تحمل نداری انتقاد بشنفی ..باشه..بفرما : به به چه وبلاگی به به من هیچ جای دنیا اینطور وبلاگی رو ندیدم ..به به ..چطور بود خوشت اومد

بحث انتقادپذیر بودن یا نبودن نیست ...
دوستانه هم میشه از دیگران انتقاد کرد جوری که بهشون توهینی نشه ...
این طور نیست؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد