خانه عناوین مطالب تماس با من

چرکنویس

چرکنویس

روزانه‌ها

همه
  • نوید صلواتی(مرگ فرشته)
  • آمار لحظه به لحظه ی جهان
  • اوج لذت کمپوت و اباما!
  • برایم نامه منویس...
  • خشم ایرانیان از فیلم کشتی گیر
  • یه بوس کوچولو
  • http://www.tastekid.com/

پیوندها

  • ترقه
  • هذیان
  • آوای آزاد
  • از اون بالا
  • neverland
  • زنده به گور
  • پسر شاهزاده
  • twice upon a time
  • سید ابراهیم نبوی
  • آبی خاکستری سیاه
  • دلتنگ دلتنگی های آسمان
  • طنز نوشته های یک پیر پسر
  • یادداشت های یک کچل
  • نامه های قدیمی
  • فراموش خانه...!
  • بستنی شکلاتی
  • عرفان نظرآهاری
  • پرواز را به یاد آر
  • بردی از یادم...
  • این...منم....
  • فروغ فرخزاد
  • اشک لیلی
  • خاطره کویر
  • سادگی ها
  • دلکده نونو
  • خرمگس
  • خانم کا
  • Triplex
  • حفره
  • مینا
  • شورش
  • اندیشه
  • روزهایم
  • یک مهندس
  • آرامش خیال
  • سعید مدرس
  • سیب سرخ
  • سایه روشن
  • یاد کن مرا
  • کافه خونه
  • شبانه...
  • گیلدا
  • نوع سوم
  • ویونا
  • سوزیانا59
  • شما که غریبه نیستید
  • بدکارترین ریاکار تن پرست بی اندیشه
  • یک زوج خوشبخت

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • میلرزم
  • شبانه
  • هنوز هم اون ور دیوار تپش قلب کسی هست
  • هر دم از این باغ بری میرسد!!
  • بی هیچ نشانی از گذشته
  • سیم آخر
  • حرمت شکنان!!!
  • در یک قدمی!
  • تمام محبتت را به پای دوستت بریز اما نه تمام اعتمادت را
  • از سر دلتنگی
  • زندگی هدیه خداست به تو، طرز زندگی کردن تو هدیه توست به خدا
  • Fairytale....Alexander Rybak
  • دوری او از من یا من از او؟؟!!
  • [ بدون عنوان ]
  • اشکهای دیگران را به نگاههای پراز شادی نمودن بهترین خوشبختی است .

بایگانی

  • فروردین 1390 1
  • اردیبهشت 1389 1
  • فروردین 1389 2
  • اسفند 1388 1
  • بهمن 1388 1
  • دی 1388 3
  • آذر 1388 4
  • آبان 1388 1
  • مهر 1388 2
  • شهریور 1388 2
  • مرداد 1388 5
  • تیر 1388 5
  • خرداد 1388 2
  • اردیبهشت 1388 4
  • فروردین 1388 3
  • اسفند 1387 8
  • بهمن 1387 10
  • دی 1387 4
  • آذر 1387 10
  • آبان 1387 1
  • مهر 1387 1
  • مرداد 1387 2
  • تیر 1387 2
  • خرداد 1387 3
  • اردیبهشت 1387 7

آمار : 114510 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • نکند در سرازیری باشیم!! دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 22:13
    بعد از مدتها اومدی ٬ رو به روی من نشستی و می گویی... تو حرف می زنی و من به یاد گذشته می افتم ... به یاد تمام موضوعاتی که با هم سرشان بحث می کردیم.یا من قانع می شدم یا( گاهی ) تو و یا بی خیال می شدیم... آنجنان قاطعانه نظرمان را می گفتیم که دیگری را به پذیرفتن یا انکار کردن وادار می کرد٬ نه به سکوت! آنچنان حرف می زدیم...
  • من و تو! چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 00:08
    ماهی طلایی به آهوی بر لب رود خیره بود: جدا از آب چگونه نمی میرد؟ آهوی چشم سیاه مبهوت زمزمه کرد: درون این همه آب چگونه نمی میرد؟ چنان که من خیره به تو یا تو خیره به من قدسی قاضی نور
  • درهم برهم دوشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1388 21:55
    نمی دونم چی شده که دیگه نوشتنم نمی یاد! نه اینکه خبری نباشه، نه! خبر زیاده اما شنیدنی یا دیدنی نیست! حس کردنیه! تا حالا به این موضوع فکر کردی که دور و برت پر از خبر باشه اما نتونی برای کسی توضیحش بدی چون فقط تویی که میتونی حسش کنی؟!! نه بابا، دیوونه نشدم، درهم برهم های این پست رو بخونی متوجه میشی: * این روزها...
  • *تواناترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند.* سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 18:26
    گاهی باید سکوت کرد٬ وقتی اونقدر ذهنت به هم ریخته هست که قدرت تمرکز بر روی موضوعی خاص رو نداری! گاهی باید سکوت کرد٬ وقتی قدرت مرور اتفاقها و حرفها رو نداری! گاهی باید سکوت کرد٬ وقتی حتی قدرت تصمیم گیری برای آغاز راهی جدید رو نداری! گاهی باید سکوت کرد٬ گاهی باید در یک اتاق٬ در یک سکوت مطلق بر روی یک صندلی نشست٬ سر رو...
  • تشخیص بیماری با خودتان٬ درمان با دکتر! جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 12:27
    عجب روزی بود دیروز. مرگ رو جلوی چشمهام دیدم! بعد از دو سه روز دل درد و عدم فعالیت دستگاه گوارش در هصم غذا(!) ٬ دیروز دیگه طاقتم طاق شد و رفتم دکتر . همین طور که از معده درد و حالت تهوع به خودم میچیدم دکتر عزیزتر از جان بعد از معاینه٬ شروع کرد به سوال پرسیدن: دکتر : استفراغ هم داشتی؟ من: نه! دکتز: اینجات درد میکنه؟ من:...
  • همه ٬همانی نبود که دیدی چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 19:10
    همه ٬همانی نبود که دیدی چیزی در عمق جریان داشت مثل ماه پشت ابر که تو لبه ی نازک نوری روی ابرها دیدی مثل آن سایه ی مبهم که سایه دو عاشق در هم بود همه٬ همانی که دیدی نبود! قدسی قاضی نور
  • بی خیالی! یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1388 01:47
    دیگه چندان دل و دماغی برای وبلاگ نوشتن نیست. نمی دونم٬ شاید دلیلش تنبلی باشه! این روزها خوراک من شده : lost ! حتی زمانهایی که نمی بینم هم در حال فکر کردن و حدس زدن هستم. درست میگن که اعتیاد خانمان سوزه! فیلم هیجان آوریه و بهترین دلیل جذاب بودن این داستان اینه که آدم رو به فکر وادار میکنه.. . . . این روزها عجیب به یاد...
  • ساقیا آمدن عید مبارک بادت جمعه 30 اسفند‌ماه سال 1387 16:37
    زمستانی نباش که بلرزانی تابستانی نباش که بسوزانی بهاری باش که برویانی
  • ما به کجا خواهیم رسید؟؟!!! سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1387 17:10
    اگر تا به امروز نگران این بودبد که چی بپوشید ، چطور رفتار کنید، چطور راه بروید ، چطور حرف بزنید یا به طور کل چطور زندگی کنید ، دیگه اصلا نگران نباشید که روز به روز برای هر کدوم ازین موارد قانون جدیدی وضع میشه و شما ( نه به اجبار) بلکه از روی میل از آن قوانین پیروی می کنید و خدا را شکر خواهید کرد که از سردر گمی نجات...
  • بدون شرح شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1387 15:59
    . . . . . . . . .
  • اشباع نشده! شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1387 15:56
    همیشه می گفتم واسه وبلاگ یا نباید موسیقی گذاشت یا اینکه موسیقی در حد یک موسیقی بی کلام! اما اگه بگم امروز بی اغراق ۲۰ بار پشت سر هم به این اهنگ گوش دادم ٬ دروغ نگفتم! شاید هم چندان آهنگ top یا positive نباشه اما ازش خوشم اومده! ( گاهی اوقات هست آدم به یه چیزی گیر میده، گیر داده دیگه، ول کن نیست ) حالا یه مدت میذارمش...
  • قربانی شدگان دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 22:42
    می دونم دوستت دارم .می دونی دوسم داری اما ادامه ی زندگی با هم ممکن نیست!نمی تونیم در کنار هم روزها رو سپری کنیم! وقتی قاضی دادگاه میگه" تصمیمتون رو گرفتید؟؟ نیازی به فرصت ندارید؟؟" ، تو رو می بینم که اشکها امونت نمیده. تو گریه می کنی و من تعجب! اشکهای تو هزاران حرف برای گفتن داره . اشکهای تو بالاخره به یادت...
  • چای سرگل لاهیجان جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 03:05
    * باز هم یکی دیگه از mailها که جالب بود را نوشتم ! ! شدم مثل مانی (جون) همسر شب خیز که ۲ ساعت وقت آدم رو میگیره و mailهایی که همه واسه هم میفرستند رو می خونه !! دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی ودم دستی . این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند این چای خوردنها دل آدم را باز...
  • پاکی عشق دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1387 22:38
    اگر روزی معشوقت از درد هجران عشق خود با تو سخن گفت و آنوقت متوجه شدی که در این بازی از آغاز نقش سوم بودی٬ آنگاه چه باید کرد؟! . . . . . . . باید با گوش جان٬ مثل یک دوست - نه مثل یک عاشق - دل به حرفهاش سپرد. در این صورت می توانی - در خلوت خود - ادعا کنی که عشق تو پاک و محترم بوده!...
  • کلید جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1387 14:47
    تنها رمز موفقیت پشتکاره ! حتی اگه ( شاید) خدا هم نخواد !!
  • بهترین عکس! چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 13:18
    داشتم ایمیلمو چک میکردم که این عکس رو دیدم ... فوق العاده است ! برنده جایزه بهترین عکس شده. حیفم اومد ازش بگذرم!
  • کی به کیه؟ شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 23:32
    از صبح n تا sms داری که همشون میگن :happy valentine! جالبیش اینجاست که مهم نیست کی به کی میفرسته! این یک وظیفه هست که باید انجام بشه من نمی دونم ما که هیچیمون به اونوریها نرفته٬ این happy valentine گفتن هامون به همدیگه ، چه صیغه ایه؟؟ ! تا اونجایی که بنده خبر دارم در روز ولنتاین عشاق( عاشق و معشوق ) با هدیه این روز رو...
  • دلم برات تنگ شده! شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 23:20
    عزیز دلم چقدر الان دوست دارم بیام بغلت کنم و بهت بگم که چه اندازه دلم برات تنگ شده با وجود اینکه روزها و ماهها و سالهاست که در کنار هم داریم زندگی می کنیم ! اما مدتیه که بین ما خیلی فاصله است. به اندازه ای که حس می کنم خیلی وقته ندیدمت. هر روز نگاهت می کنم، هر روز نگاهم می کنی اما مدتی است که همدیگر رو ندیدیم! این...
  • دل تنگ پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1387 23:02
    سر خود را مزن اینگونه به سنگ دل دیوانه تنها دل تنگ منشین در پس این بهت گران مدران جامه جان را مدران مکن ای خسته درین بغض درنگ دل دیوانه تنها دلتنگ پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می گفت منم بهر تو...
  • نیستی در هستی یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 21:45
    " گاهی در اوج قدرت به این نتیجه می رسی که نبودن بهتر از بودن است! "
  • روشنفکری! چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 23:56
    - - "باید روشنفکر باشی! وقتی در یک رابطه ای هستی و نفر سومی پیدا میشه که از هر نظر از شریکت بهتر هست، تو این حق رو داری که به رابطه ات پایان بدی و رابطه ی جدیدی رو با آن نفر سوم داشته باشی!! این یعنی روشنفکری ! این یعنی آزادی!هر کس حق داره در زندگیش بهترین ها رو داشته باشه!" نمی دونم مدت هاست که نحوه...
  • عمران صلاحی سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 01:38
    از وقتی با "ترقه" اشنا شدم٬ عین- جیم اکثر اوقات از عمران صلاحی نوشته بود حتی شده یک جمله . و من همیشه لذت بردم! همین باعث شد که برم نوشته های عمران صلاحی رو search کنم. در این بین PDFی از لطیفه هاش رو پیدا کردم که خوندنیه! چند تا از لطیفه ها رو اینجا می نویسم . امیدوارم شما هم لذت ببرید : تغییر نام پرویز...
  • حتی انتخاب قالب هم سخت شده! دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 22:37
    یه مدت قالب این مدلی باشه تا ببینیم چطور میشه. اون موقع ها که واسه وبلاگ خدا رحمت کرده ام قالب مشکی دوست داشتم ٬ هیچ قالب قشنگی نبود. حالا که دوست ندارم مشکی بذارم بیشتر قالب ها مشکی شده و بعضی هاشون هم زیبا!! حالا فعلا رنگی رو انتخاب میکنم که دوست دارم
  • این همه استعداد یهو از کجا اومد؟؟ پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 02:45
    امروز sms بارون بود باعث شدم که تراوشات ذهنی و حس هنری دوستام به بلوغ برسه!! حالا من موندم که این همه استعداد یهو از کجا اومد!!! لبخند بهانه ایست برای زنده بودن ، لحظه هایت سرشار از این بهانه (....) طلایی! ............................. نازنینم هر روز برایت رویایی باشد در دست ،نه دوردست.عشقی باشد در دل،نه در سر. و...
  • تولدم مبارک! سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 16:01
    اومد..... بالاخره اومد .... اما هنوز هم دوستش دارم .... بر خلاف اینکه در پست قبلی گفتم اما الان دوستش دارم (بذارین یه کم واسه خودم نوشابه باز کنم ....٬ گاهی اوقات لازمه!) ربع قرن از بودنم گذشته ... ربع قرن!!!! وقتی این جوری میگم در نظرم خیلی میشه!!!! تا اینجا که همیشه خدا باهام بوده ... امیدوارم بعد از این هم تنهام...
  • تلخ پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1387 22:38
    بهمن داره میاد.ماهی که همیشه دوستش داشتم، تا اندازه ای که دوروبریهام هم مجبور بودند دوستش داشته باشند. همیشه و همیشه روزی که برای اولین بار چشمهامو باز کردم و پا به این دنیا گذاشتم برام مقدس بود به معنی دقیق خود کلمه. همه انسانها روز تولدشون رو دوست دارن اما انگار من بیشتر از دیگران به این روز اهمیت می دادم ! از یک...
  • خدایا کفر نمی‌گویم چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1387 23:53
    خدایا کفر نمی‌گویم، پریشانم، چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟ ! مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی . خداوندا ! اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای ‌تکه نانی ‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ و شب آهسته و خسته تهی‌ دست و زبان بسته به سوی ‌خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر می‌گویی نمی‌گویی؟ ! خداوندا !...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 00:10
    بیا لبخند بزنیم بدون انتظار پاسخی از دنیا و بدان که روزی آنقدر شرمنده می شود که به جای پاسخ لبخند ، به تمام سازهایمان می رقصد باور کن !!!
  • دلم یک بغل بزرگ میخواد!! جمعه 6 دی‌ماه سال 1387 02:39
    دلم یک بغل بزرگ میخواد!! یک بغل که مثل بچگی هام تمام هیکلم در اون آروم بگیره . یک بغل بزرگ ، اونقدر بزرگ که دیگه سرم به شونه هاش نرسه تا استخونهای شونش اذیتم نکنه! دلم یک بغل بزرگ می خواد از همون بغل ها که وقتی کوچیک بودم ، خیلی کوچیک ، تو بغل مادرم می رفتم و پاهامو در خودم جمع میکردم و سرم رو به مادرم تکیه میدادم ،...
  • پستی از سر بیکاری! جمعه 29 آذر‌ماه سال 1387 18:40
    چند روزیه که خونمون پر از مهمونه ..... دور هم بودن .... خندیدن ... تعریف کردن .... لذت بردن .... چیزی که من همیشه ازش لذت می برم ! . . . . پس چرا الان دلم اینقدر گرفته؟؟ چرا با وجود این همه شلوغی ، باز هم احساس تنهایی می کنم؟؟ دلشوره دارم! . . . درسته ... یادم نبود .... چه دلیلی بهتر از این؟!! .... امروز جمعه است .......
  • 85
  • 1
  • صفحه 2
  • 3