تمام محبتت را به پای دوستت بریز اما نه تمام اعتمادت را

 

تنها زندگی کردن همیشه یکی از آرزوهای من بوده. نه اینکه از روی افسردگی یا منزوی بودن باشه اما اینکه خودم برای خودم زندگی کنم، به دور از برنامه ریزی ها و دلواپسی های دیگران برام خیلی لذت بخشه. البته باید اعتراف کنم که همیشه در رویاهام ،زندگی مستقل در خونه ی مستقل اون هم به همراه یک کارگاه سفالگری( مجسمه سازی) در زیرزمین خونه بوده با یک راحتی برای نشستن جلوی تلویزیون و یک کامپیوتر و البته کتابخونه ای پر از کتاب به بزرگی دیوار همون مهمون خونه ای که توی ذهنمه     و یک پنجره ای سرتاسر که به باغچه ای پر از گل که خودم کاشته باشمشون راه داشته باشه !!! 

فقط همین ! نه چیزی کمتر و نه چیزی بیشتر! و البته سکوت تا بتونم در اون خونه فکر کنم!

 هر چند چیزی که در ذهنمه خیلی مفصل تر از اینی هست که گفتم!

 

از رویا که بگذریم، برمیگردیم به واقعیت. حالا این تنهایی برای من میسر شده البته نه در اون خونه و نه با اون شرایط اما همین یک هفته با خود بودن هم غنیمتی است .روزی که همه به مسافرت رفتند خوشحال بودم از این فرصت که بعد از مدتها دوباره به دستش آوردم اما متاسفانه خیلی سریع از بین رفت. 

 

 

احساس خوبی ندارم .

تا حالا این حالت رو با این شدت حس نکرده بودم.

تا حالا در این موقعیت قرار نگرفته بودم.

تا به حال مورد اتهام قرار نگرفته بودم .اتهامی که به حق نیست.  آن هم در زمانی که سعی می کردم به گونه ای رفتار کنم که درست برعکس اتهام زده شده بود.

 

اتهام به کاری که نکردم!
اتهام به نداشتن احساسی که ازش سرشار بودم! 

  

 

حال خوبی ندارم.

متهم شدن آن هم به ناحق همیشه انسان رو وادار به دفاع از خود می کنه ، آن هم تا زمانی که به اتهام زدگان ثابت بشه که اشتباه می کنند اما جالب اینجاست با اینکه می دانم حق چیست ، با اینکه خودم به احساس خودم واقفم، با اینکه عمق این سوتفاهم رو درک می کنم اما دیگر تلاشی برای متقاعد کردن کسی( یا کسانی) که من رو متهم کردند نمی کنم!! 

 

وقتی به جایی میرسی که دیگه نظر دیگران برات مهم نیست، اینکه اونها به درستی راجع به تو فکر می کنند و یا به اشتباه ، اون وقته که تلاشی برای رفع این اتهام نمی کنی......... که اگر رفع هم بشه تغییری در زندگی تو و آنها ایجاد نمیشه ........ 

 

همه ی این حرف ها یک طرف اما با این احساس از دست رفته چطور میشه کنار اومد:

کسی رو که مدتها گرامی میداشتی و برایش ارزش قائل بودی ، کسی که در نظر تو جایگاه ویژه ای داشت ، با کوچکترین بهانه ای راجع به تو قصاوت می کنه، حکم صادر میکنه و حتی فرصت دفاع رو هم بهت نمیده! 

  

دستم بوی گل میداد مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند اما هیچکس فکر نکرد که شاید من گلی کاشته باشم... 

  

 

اومدن دوستان، فردا، نعمتی است در این حال پریشان!  

 

 

نظرات 19 + ارسال نظر
شهاب جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:35 ق.ظ http://triplex.persianblog.ir


این عکسه یعنی این که اونی که تو آیینه ست، هنوز زنده ست...
بخش اول :
دیشب نه پریشب بود، داشتم همین چند خط اول پست و واسه رفیقم درد و دل می کردم؛ منهای کارگاه سفالگری و اون مهمون خونه هه...
بخش دوم :
به خدا انقدر این جوری راحت تره که نمی خوای به کسی توضیح بدی... آخه ارزشش و ندارند که...
بخش سوم :
این جاست که می گه دل بستن زیادی از هر نوعش کار درستی نیست... مهم اینه هر کاری می کنی فقط خودت باشی.

کرم سیب جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:29 ب.ظ http://alirezabt.mihanblog.com

زندگی تنها برنج درست کردن و ظرف شستن و .. هم داره هااااااااااا !!!! همیشه بعضیا پیدا نمی شن که بیان برات انجام بدم :دی :)))))) !!! اما این نعمتی که گفتی خیلی خوش گذشت هااااااااااااا ;) .
.
قضاوت نابجا و سریع کار همیشگی ماست.

یاد شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:43 ب.ظ http://rememberme.blogsky.com

وقتی که می دانی حتی اگه بی گناهیت را هم اثبات کنی باز هم در ته دلشان در ته یادشان لکه ای می ماند ُ اصراری بر اثبات بی گناهی نمی بینی .....

سارا فلاح شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ب.ظ http://http://arameshehkhiyal.persianblog.ir/

در کوچه باد می آید

این ابتدای ویرانی است

آن روز هم که دست های تو ویران شدند

باد می آمد

کافه نشین یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ http://coffeeneshin.persianblog.ir

تنهایی همچین حس جالی هم همیشه به همراه نمیاره. بعضی وقتا مشکلات بیشتری برات درست میکنه. من الآن حدود 3 سال هست که تنهام. اصلا خوب نیست. به جایی میرسی که بیشتر دوست داری کسی دور و برت نباشه تا اینکه باشه، اینجاست که میفهمی خوب نیست

joliano salvatoreh دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ق.ظ http://shoreshi.blogsky.com

سلام
نمی تونم خیلی بگم چون اینجا جاش نیست.
خیلی وقت بود سر نزده بودم به این بلاگ مسخره و انتظار نداشتم این چیزارو بخونم .
حرف زیاد دارم ولی اینجا جاش نیست

برای شما اینجا چیزی نوشته نمیشه که انتظار داشته باشید یا نداشته باشید!!!
اگر فکر می کنید که خیلی مسخره است٬ اصراری به سر زدن شما به این وبلاگ نیست!

[ بدون نام ] دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:21 ق.ظ http://shoreshi.blogsky.com

دلم میخواد سر می زنم

حفره دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:54 ب.ظ http://www.amir-mor.blogfa.com

این سرزمین ( خانه ) رویا ها نیز وقتی ادمی به آن می رسد شاید برایش اقناع کننده نباشد ...
اما این جمله اخرین واقعا که بجا و زیبا بود ..

لیــــــــــلی سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:14 ق.ظ http://www.leyli.blogfa.com

چقدر خونه ی رو یاهامون متفاوته ...

گیس گلابتون سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ق.ظ http://kaskiat.blogsky.com/

منم قبلا اون کارگاه سفالگری تو فکرم بود اما الان بیشتر دلم یه باغ پر از گل و درخت میخواد:)

زهرا سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 ق.ظ http://zaneashegh.blogfa.com

سلام به چرکنویس عزیزم.
خوبی شما؟
منم مدتهاست که دوست دارم تنها باشم تنهای تنها. اینقدر خسته ام از همه چیز که نیاز مبرمی به تنهایی دارم. دیروز به یکی از دوستان می گفتم کاش یه تعطیلی بیاد که من فقط برای خودم تنها توی خونه استراحت کنم .
کاملا درکت می کنم و اما در مورد کاری که نکردی و تهمتی که بهت شده باید بگم که اصلا مهم نیست که اثبات کنی چون این مردم هر چی هم بگی یا هر کاری هم کنی که اثبات بشه که کاری نکردی برعکس برداشت می کنند و با خودشون می گن داره توجیح می کنه کارهاشو .بذار گذر زمان این مشکل را حل می کنه.

مینا جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:46 ق.ظ http://minasebt.blogfa.com

سلام
چه رویای شیرینی ، خیلی قشنگ توصیفش کردی ، حس کردم الان مقابل ینجره ایستادم
حس خوبی بود ممنون
بعد از خوندن درد دلت یاد این جمله افتادم ، طلا که یاک است چه منتش به خاک است

ویونا جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ق.ظ http://www.jaddeh-88.blogfa.com

میدونم چه حسی داری جون تجربه ش کردم..
راستی اخرش اسمتو به من نگفتی!!!
اسمت سارا ست؟؟؟؟
و اما تنهایی
من از تنهایی متنفرم
ولی دوست دارم فقط با کسای که دوستشوندارم باشم
جدیدا حوصله خیلی ها رو ندارم
حتی برادر زادهام!!!
حتی دوستانت هم گاهی نمی تونند ارامش بخشت باشند!!!
ولی هنوز دارم به راه ادامه میدم
راستی کریسمست مبارک

ویونا جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:55 ق.ظ

دوستشون دارم
اشتباه تایپ کردم !!!!

یک مهندس شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:33 ب.ظ http://yekmohandes.wordpress.com/

تو تنهایی باید حواست باشه زیاد غذا درست نکنی و نخوری چون چاق می شی.

اینمنم یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:44 ب.ظ http://www.inmanam.com

سلام
شناخت به ارزانی حاصل نمی شود دوست با احساس و گرامی من.
برایت آرزوی بهترین حال را دارم. برایت آرامش و تمرکز آرزو می کنم. برای ما همیشه تصویر و نمادی از یک همراه ارزشمند و با احساس و عزیزی...

زهرا یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:20 ب.ظ http://zaneashegh.blogfa.com

سلام خوبی شما؟ خبری ازت نیست؟
منتظرتیم.....

احسان پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:47 ب.ظ http://crosslessbridge1985.blogsky.com/


اومدم تا تو حال پریشونت نعمتی باشم

خوبی خانوم گل؟

نبینم ناراحت باشیا!!

بخند

زود

این یه دستوره!!

گیلدا شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:01 ب.ظ http://mes-jours.persianblog.ir

سلام سه ستاره!
چه می شود کرد در دنیای پر از سوتفاهم ها، جز زندگی کردن برای خودت و دیگران را به حال خود گذاشتن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد