اشباع نشده!

 

همیشه می گفتم واسه وبلاگ یا نباید موسیقی گذاشت یا اینکه موسیقی در حد یک موسیقی بی کلام! 

اما اگه بگم امروز بی اغراق ۲۰ بار پشت سر هم به این اهنگ گوش دادم ٬ دروغ نگفتم! 

شاید هم چندان آهنگ top یا positive نباشه اما ازش خوشم اومده!  ( گاهی اوقات هست آدم به یه چیزی گیر میده، گیر داده دیگه، ول کن نیست  )

 

 حالا یه مدت میذارمش تا ازش سیر بشم 

 

 

قربانی شدگان

 

می دونم دوستت دارم .می دونی دوسم داری اما ادامه ی زندگی با هم ممکن نیست!نمی تونیم در کنار هم روزها رو سپری کنیم! 

 

 

وقتی قاضی دادگاه میگه" تصمیمتون رو گرفتید؟؟ نیازی به فرصت ندارید؟؟" ، تو رو می بینم که اشکها امونت نمیده. تو گریه می کنی و من تعجب! اشکهای تو هزاران حرف برای گفتن داره  . اشکهای تو بالاخره به یادت آورد که مردی با وجود اون همه غرور و خودخواهی ، زمانی رو تجربه میکنه که تنها کلمه ی  درماندگی  شایسته ی توصیف آن لحظه است. 

 

 

تو گریه می کنی و من فقط نگاهت می کنم.اشکی برای ریختن ندارم اما چنان چنگکی در شقیقه ها و رشته های عصبی ام فرو رفته که حتی توانایی پلک زدن رو هم ازم گرفته. 

 

 

 به دونه دونه ی اشکهات نگاه می کنم و در ذهنم به دنبال مقصر می گردم تا بلکه کسی رو پیدا کنم و دق و دلیم رو روش خالی کنم! مقصر؟!

من؟ ( که نتونستم اونقدر تو رو عاشق خودم بکنم تا به خاطر من هم شده یاد بگیری چگونه در زندگی مسئولیت پذیر باشی)

تو؟ ( که نتونستی بی مسئولیتی - عاملی که باعث جدایی ما شد – رو در خودت از بین ببری )

پدر و مادر من؟( که به من یاد ندادن چگونه همسرم را در داشتن خصوصیت های نداشته اش یاری دهم)

مادر تو؟ ( که در تمام سا لهای تربیتت به تو آموزش نداد چگونه مثل یک مرد – به دور از غرور – مردانه رفتار کنی) 

 

 

نه! مقصری نیست یا شاید همه به یک میزان مقصرند. به نتیجه ای نمی رسم!

پدر و مادران ما هم ناخواسته قربانی آموزش های نداده ی پدر و مادرانشان و یا جامعه شان هستند.  

 

 

 دادگاه برای تغییر تصمیممان فرصتی میذاره .تو رو نمی دونم اما من تصمیم خودم را گرفتم! 

 

 

من و تو قربانی هستیم .

 قربانی قربانی شدگان!  

......................................................

* وقتی خودمون رو جای دیگران میذاریم ، اونوقته که می تونیم کمی از احساس اونها رو درک کنیم!  

*من واقعی در این داستان واقعی نقشی ندارم (اشتباه نشه!)

 

چای سرگل لاهیجان

 

* باز هم یکی دیگه از mailها که جالب بود را نوشتم ! 

 شدم مثل مانی(جون) همسر شب خیز که ۲ ساعت وقت آدم رو میگیره و mailهایی که همه واسه هم میفرستند رو می خونه !! 

 

 

دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی ودم دستی

.این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند

این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود فقط

.از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی

 

__________________________________________________

 

 

دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است . پر رنگ و بو

این دوستی ها جان می دهد برای مهمان بازی ، برای جوکهای

 خنده دار تعریف کردن وبرای فرستادن اس ام اس صد تا یک غاز

برای خاطره های دم دستی اولش هم حس خوبی به تو می دهند

این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ ؛

 می نشینی با شکلا ت فندقی می خوری و فکر می کنی خوشبحال ترین آدم روی زمینی

فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دو ساعت

 می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره

 فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای

 

____________________________________________

 

دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است .

 باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی

باید برای عطرو رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی آرام باشی ومقدماتش را فراهم کنی

باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک خوب نگاهش کنی ،

 عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش و زندگی کنی

 

 

 

پاکی عشق

 

اگر روزی معشوقت از درد هجران عشق خود با تو سخن گفت و آنوقت متوجه شدی که در این بازی از آغاز نقش سوم بودی٬ آنگاه چه باید کرد؟!  

.  

باید با گوش جان٬ مثل یک دوست - نه مثل یک عاشق - دل به حرفهاش سپرد. 

در این صورت می توانی - در خلوت خود - ادعا کنی که عشق تو پاک و محترم بوده! 

  

..............................................................  

*کی متوجه شد که من چی گفتم؟؟

* امروز با تبریک دوستم به یاد آوردم که چه کاره ام! 

   روزم و روزتون مبارک! 

 

 

کلید

 

تنها رمز موفقیت پشتکاره

حتی اگه( شاید) خدا هم نخواد !!  

 

 

بهترین عکس!

داشتم ایمیلمو چک میکردم که این عکس رو دیدم ... فوق العاده است !  

برنده جایزه بهترین عکس شده. حیفم اومد ازش بگذرم! 

  

 

 

کی به کیه؟

 

 از صبح n تا sms داری که همشون میگن :happy valentine! 

جالبیش اینجاست که مهم نیست کی به کی میفرسته! این یک وظیفه هست که باید انجام بشه  

من نمی دونم ما که هیچیمون به اونوریها نرفته٬ این happy valentine گفتن هامون به همدیگه ، چه صیغه ایه؟؟ !

 

تا اونجایی که بنده خبر دارم در روز ولنتاین عشاق( عاشق و معشوق) با هدیه این روز رو جشن می گیرند تا نشون بدن که از با هم بودن خوشحالن. نه اینکه هزار نفر به هم تبریک بگن حتی پسر به پسر یا دختر به دختر مگر اینکه .....

 

 

ما ایرانی ها تک هستیم به خدا!! 

 

دلم برات تنگ شده!

 

عزیز دلم چقدر الان دوست دارم بیام بغلت کنم و بهت بگم که چه اندازه دلم برات تنگ شده با وجود اینکه روزها و ماهها و سالهاست که در کنار هم داریم زندگی می کنیم !

اما مدتیه که بین ما خیلی فاصله است. به اندازه ای که حس می کنم خیلی وقته ندیدمت. هر روز نگاهت می کنم، هر روز نگاهم می کنی اما مدتی است که همدیگر رو ندیدیم!

این روزها وقتی کسی،  از ما حال دیگری رو می پرسه سکوت می کنیم !جواب این سوال رو نمی دونیم و این برای ما یعنی فاجعه!

 

دلم می خواد مثل همیشه بیام پیشت از اتفاقهایی که در طول روز برام افتاده واست تعریف کنم ، از بچه های کلاس بگم و کلی با هم بخندیم، اما نمیشه!

دلم می خواد الان که حالت خوب نیست بیام و بهت بگم : تو استراحت کن . من کارها رو انجام میدم. و تو هم خوشحال بشی، اما نمیشه!

دلم می خواد مثل همیشه حرف دلم رو که مدت زیادی داره سنگینی می کنه بهت بگم .اونوقته که سبک میشم اونقدر سبک که می تونم پرواز کنم حتی اگه تو هیچی نگی و فقط به حرفهام گوش بدی، اما نمیشه!

 

نمیشه چون نمی تونم! نمی تونم با خودم کنار بیام!

 

وقتی احساسات من رو در نظر نمی گیری ،وقتی به این ناراحتی من بهایی نمیدی، وقتی حتی به نظر من فکر نمی کنی دیگه نمی تونم مثل همیشه به حکم بزرگیت ، به حکم احترام، به حکم علاقه و حتی به حکم قانع شدن ، حرف خودم رو کنار بذارم، احساسم رو کنار بذارم ، نظرم رو کنار بذارم و اوضاع رو طوری پیش ببرم که خوشایند تو باشه!

 

نمی تونم! نگو دچار غرور شدم، نه! نگو بویی از ازخود گذشتگی نبردم، نه! 

چسبوندن این تکه های شکسته ی دل زمان می بره!

 

 

دل تنگ

 

سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته درین بغض درنگ
دل دیوانه تنها دلتنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد ٬چه دل آزارترین
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
   

 

 

فریدون مشیری 

 

 

نیستی در هستی

 

 

"گاهی در اوج قدرت به این نتیجه می رسی که نبودن بهتر از بودن است! "