میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟
یکی از مشاوران میگوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند».
اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:
«نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد...».
آه....
چقدر احمق بودن این مشاورا...
خیلی زیبا و پر معنا بود . . .
حکایت ایران امروز ماست . . .
بی معرفت به من سر بمی زنی
اشکال نداره
ولی من انقدر نوشته هاتو دوست دارم که تو لیست لینکام
تورو به عنوان نفر اول گذاشتم
به خاطر زیبایی نوشته هات و حس خوبی که از خوندنشون می گیرم
پس فکر جبران نباش
قبلا پرداخت شده!
سبز باشی و موفق و خوشبخت و عاشق
تا همیشه . . .
نظر لطف شماست!
خدا بیامرزه اسکندر و ارسطو و همه ی گذشتگان رو...!و خدا حفظ کنه ما و ایرانمون رو!
من ول کرد گذشته رو ..گاهی ولی میاد و بیخ یقه ام رو میگیر ه میخواد به زانو بشوندم!
وقتی میاد ٬باید حواست رو به یک چیزه دیگه معطوف کنی تا بذاره بره.
این چیزها رو اینجا ننویس بد آموزی داره!
از قدیم گفتند: ادب از که آموختی از بی ادبان!
نوشتیم بلکه نتیجه ی مثبتی داشته باشه!
ای ول به ارسطو...
سه یا چهار بار سر زدن به یک وبلاگ اتفاقی نیست که اسم رهگذر روش بذاریم!
سلام دوست عزیز
مطلب شما جالب بود ولی کمی بد آموزی داشت البته هرکس از دید خود می بیند گاهی هم میشه درس گرفت و فهمید که برای کارگزینی از چه کسانی باید کمک گرفت . به هر جهت برای من درسی تازه داشت و باعث شد تا به فکر فرو برم .یعنی من هم در گوشه ای نشسته ام ؟؟؟؟ یا اگر نیستم دارم شکر می کنم این که فکر کنی در کجای کار هستی خودش یه دنیاست.
اگر شما دقت کنی ٬ در متن نوشته شده آنهایی که از IQ بالایی برخوردار هستند به گوشه ای از سرزمین رفته و منزوی می شوند!
پس مسلما منظور شما نیستیD:
:|
سلام ***
سخن معروفی نیز به یکی از بزرگان (نامش یادم نیست)نسبت می دهند که گفت: کشور را اینگونه بر باد دادم که کارهای بزرگ را به افراد کوچک و کارهای کوچک را به افراد بزرگ سپردم. افراد کوچک ناتوان از از انجام کارهای بزرگ بودند و انسانهای بزرگ انجام کارهای کوچک را عار می شمردند.
خداحافظتان باد.
میگویند تاریخ همواره تکرار میشود
گویا این هم از سرنوشت محتوم ماست که باید شاهد مسائلی در اطرافمان باشیم که اگر سکته مان ندهد دقمان میدهد!!!
کارتون درسته بنویسید ببینیم شاید فرجی شود!
احتمالا پست بالا شخصیه که نظراتش فعال نیست
اما حیفم امد بگم عکسش از مطلبش قشنگتر و مطلبش از عکسش قشنگتر بود
شاید برای پینوشتام از قسمتیش استفاده کنم
مرسی از نظرت.
نه٬ شخصی نیست اما حس کردم برای کسی که می خونه اونقدر نا مفهوم هست که نظر واقعی نتونه بده. واسه همین قسمت نظراتش رو فعال نکردم!!
از تعریفت ممنونم.
تو همیشه انرژی مثبت میدی(:
پست سرگیجه تو دوست داشتم چون زندگیش کردم و باهاش کاملا موافقم .
ببخشید نظر دادم .
وقتی جای نظر نمی ذاری یعنی نمی خوای نظری بشنوی .
ولی چون فهمیدمش خواستم تشکر کنم .
ممنونم .
مرسی از تو.
(: